کد خبر: 13363
تاریخ انتشار: بهمن 16, 1402گروه : ایثار و مقاومت
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام حسن ممتازی حسن ممتازی فرزند سیفالله سوم شهریور ۱۳۴۱ در روستای قادرآباد دامغان متولد شد. در کار عکاسی ماهر بود و بدون دوربین فیلمبرداری راهی جبههها نمیشد. به گزارش خبرنگار ایرنا، شهید حسن ممتازی فرزند سیفالله سوم خرداد ۱۳۴۱ در خانوادهای نجیب و دریادل به دنیا آمد. در آن سالها خانواده روزگار سختی را میگذراند. پس از تحصیلات دوران ابتدایی، به دلیل شرایط نامساعد اقتصادی خانواده، امکان ادامه تحصیل نیافت و به همین دلیل خانواده به تهران مهاجرت کردند. در تهران علاوه بر کار کردن، به تحصیل نیز ادامه داد. مبارزی بود که با اوجگیری انقلاب او هم تلاش و در تظاهرات و درگیری با پسماندههای رژیم شاه شرکت میکرد. بعد از پیروزی انقلاب و با تشکیل کمیته امداد امام خمینی(ره) چون خود درد و رنج محرومیت را چشیده بود، برای خدمت به محرومان، به این نهاد انقلابی پیوست و علاوه بر این، با جهاد سازندگی نیز همکاری میکرد. کار در عکاسی تا گرفتن دیپلم در رشته برق اوقات فراغت خود را در یک عکاسی کار میکرد. ۱۵ ساله بود که یک عکاس ماهر شد. مخارج زندگیاش را از راه عکاسی تأمین میکرد. همزمان در راهپیماییها شرکت داشت و تصاویر زیبایی از مبارزههای مردمی و جوانان ثبت و ضبط میکرد. دیپلم خود را در رشته برق گرفت و برای ادامه خدمت به سپاه تهران پیوست. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی، همچون سایر جوانان غیرتمند ایرانی برای دفاع از تمامیت ایران اسلامی به دفاع از این مرز وبوم شتافت. تخریبچیای که آرام و قرار نداشت و هر مین را که خنثی میکرد، زیر لب آرزوی شهادت داشت. دعای فرج و گشایش میخواند. او هجدهم بهمن ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی هنگام خنثی کردن مین به شهادت رسید. درآمد عکاسی را صرف فقرا میکرد جوانی مومن و خودساخته بود. بخش زیادی از درآمدش از عکاسی را در راه خدا و مردم بیبضاعت خرج میکرد؛ آرامش در جانش موج میزد. وقتی که با بستههایی از لباس به مناطق فقیرنشین تهران و اطراف آن میرفت و به خانوادههای فقیر آبرومند کمک میکرد. پس از تشکیل سپاه، در اردیبهشت ۱۳۶۰ برای عضویت به پادگان دانشگاه امیرکبیر رفت. طی چهل روز دورههای آموزشی و عقیدتی را در آنجا گذراند و ۲ ماه نیز در پادگان امام علی(ع) آموزشهای نظامی سپاه را سپری کرد و در همان پادگان به عنوان نیروی کادر و مسئول تسلیحات مشغول فعالیت شد. ۲ سالی از شروع جنگ گذشته بود و او سابقه حضور در عملیاتهای طریقالقدس و فتحالمبین را داشت. حسن هر روز که میگذشت، فارغ از تمام کارها و فعالیتهایش، وقتی در جبهه و میدان مین بود، بیشتر آرامش را تجربه میکرد. فیلمبرداری از جبهه ها هر زمان که به منطقه میرفت، دوربین فیلمبرداریاش را میبرد و لحظههای ناب عاشقی همرزمانش را ثبت میکرد. در نهایت، دوربین فیلمبرداری و تمام عکسهایش را به همراه تمام کتابهایش به سپاه و بنیاد شهید تهران هدیه کرد. عملیات والفجر مقدماتی نزدیک بود. مصمم بود خود را به عملیات برساند. ۱۵ روز از پادگان محل خدمتش مرخصی گرفت. راهی فکه، منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی شد. استاد تخریب در مرز رقابیه مشغول خنثی کردن مین بود و زیر لب ذکر میگفت و مولایش را صدا میزد که فرشتگان به استقبالش آمدند. بالاخره یک مین کلید رهاییاش از هستی خاک شد.
دیدگاهتان را بنویسید