کد خبر: 13367
تاریخ انتشار: بهمن 18, 1402

شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام ابوالفضل هراتی

ابوالفضل هراتی فرزند محمدتقی و زهرا از شهدای دیار دارالمرحمه در دامغان است، علاوه بر حضور در جبهه‌ها، دوره‌ای به لبنان رفت و آنجا تاثیرگذار بود. تنها فرزندش چندماه پس از شهادتش به دنیا آمد.

به گزارش خبرنگار ایرنا، ابوالفضل هراتی سال ۱۳۴۱ در دامغان به دنیا آمد. پدرش مداح اهل بیت و کارمند شهربانی دامغان بود. او به دور از چشم بقیه ماموران به زندانیان سیاسی رسیدگی می‌کرد و آنها او را از خودشان می‌دانستند.

ابوالفضل در رشته مکانیک دیپلم گرفت. همزمان با مبارزات علیه رژیم طاغوت، با وجود آنکه پدرش از کارکنان دولتی بود، در تظاهرات شرکت می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب علیه گروه‌های ضدانقلاب فعالیت داشت.

جوانها را به مسجد و پایگاه‌های بسیج دعوت می‌کرد تا از دام‌هایی که منافقین و گروه‌های دیگر پهن کرده بودند، نجات پیدا کنند. با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت سپاه در آمد.

سِمت‌های مختلف در جبهه

در فروردین ۱۳۵۹ به جبهه اعزام شد و به طور مداوم چهار سال در جبهه حضور داشت. در این مدت مسؤولیت‌هایی مانند سرپرست گروه اعزامی، مسؤول سازماندهی، مسؤول قبضه، مربی آموزش نظامی و معاون عملیات و جانشین گردان بود.

تاثیرگذاری در لبنان

سال ۱۳۶۲ به لبنان رفت. او به عنوان مربی آموزش، مأموریت داشت با سایر برادران سپاه به بررسی دلائل اوضاع ناآرام آن‌جا بپردازد. نیروهای ورزیده لبنان را آموزش داد و مردم را با مسائل شرعی بیشتر آشنا کرد. سالها بعد همان بچه‌ها بالیدند و خواب راحت را از رژیم غاصب اسراییل گرفته‌اند.

لباس سپاه لباس دامادی او شد

در اردیبهشت سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد. لباس سپاه لباس دامادی ابوالفضل بود. در مدت ۹ ماه زندگی مشترک، سه بار به جبهه اعزام شد و از طرفی برای ادای فریضه حج به عربستان رفت. فاطمه تنها فرزندش چندماه پس از شهادتش به دنیا آمد.

سرانجام در عملیات والفجر هشت در اروندرود جزیره ام الرصاص، در مقام جانشین گردان موسی بن جعفر(ع) بود، بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر به شهادت رسید و پس از انتقال و تشییع، در گلزار شهدای فردوس رضا(ع) دامغان به خاک سپرده شد.

برای عملیات لباس نو پوشیدم و عطر زدم

غم را رها کنید، بخندید و شاد باشید. باور کنید من امروز شادتر از دیروز هستم و روزهای دیگر. امروز سبک‌ترم. یک ساعت پیش رفتم حمام. غسل کردم. خواستم بروم برای عملیات. لباس نو بپوشم و عطر بزنم.

راستش من هر وقت می‌خواستم نماز بخوانم عطر می‌زدم و می‌رفتم پیش خدا ولی الان عطر می‌زنم و می‌روم که با بویی خوش همان جایی برویم که خود خدا خواسته است.
خدایا! تو خود شاهد باش اسم و مقام و پست و نام خود می‌آید و می‌رود. از همه عزیزان می‌خواهم القاب فرمانده و سردار را کنار بگذارند، آن که باید بداند می‌داند. در پایین قبرم بنویسید: در راه دین مردن سعادت ماست / پرزدن در خون عبادت ماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *