کد خبر: 1767
تاریخ انتشار: شهریور 22, 1400گروه : تلخند
یک زبان دارم دوتا دندان لق می زنم تا زنده هستم حرف حق
تلخند
خودتان میگین
– : آخه چرا شایعه میکنین !؟
دروغ و دَوِندوم حدی داره !!
بعد صدای عمو صفر اومد که میگفت :
شما به بزرگی خودِتان بوگذِرین
این نادانِ وَچه ، گرفتارمان کرده.
دل و زدم به دریا رفتم روی ایوان
بعله ، خودشان بودن
“کَل …….” و ” مَش ……… ” .
چشم شان که بهم افتاد
عمو صفر یه نِهیبی کرد طرفم و گفت :
دَم کِرده …. باز توکِته وا کردی ؟؟؟
” کل ….. ” گفت :
به جان صفر ، یَه مختَصِر کِسالتی بود که رفع شد
دیگه این شایعه ها نمیدانوم از کوجنشان در میا !!؟؟
همین شهر خودِمان در مان شدیم.
پرسیدم : یعنی شما نرفتین
بیمارستان ” حوض معروف ” ؟
” کل ….. ” گفت :
منکه نرفتوم ، شب اینجن چِشمامِ بستوم ،
صبح جمعه که چشمامه باز کردوم ،
دیدوم میانه اون بیمارستانوم.
تازه رُوم ؛ اونجه ، یَه اوتاقِشه عِینِهو همین بیمارستان
خودمان دُرُست کِردِن
با وسایل همین بیمارستانِ خودمان
فقط چند تا نقاشی عیال همین ” مش …. ”
برده اونجه رو دیوار زِدِه
که فکر و خیال شهر از سرِمان
نرووه.
” مش….. ” ادامه صحبت رو به دست گرفت و گفت :
مَنوم که رفتم اونجه ،
راضی نبودوم به رفتن.
میدانین که ؟؟
صَبیه ، وزارِت خانه ایه
دِگه ، میانه اصرار و دعوت ، رو در ماندیم.
البت ، یادت نره
ما مدافعیم
باید حال و جانمان، بجاش باشه
تا بتانیم خوب دفاع کنیم.
گفتم : البته …
بقیه مردم هم که بقول وزیر اسبقِ اسبق
” خودت بمال ” دیگه !؟؟
عمو صفر دوباره نِهیب کرد سمتم و گفت:
وامانده ..
بوتورش ..
هی میگه مردوم ، مردوم
همین مردومِن که هی میگِن ؛
اینجه ؛
امکانات نیسته
امکانات نیسته
میانه دِلِ این بندگانِ خدایه خالی میکونِن.
مجبور میشِن بورِن ………
بِرا درمان.
بعدِشوم ، تو خودِته با بزرگان مقایسه میکنی ؟؟
نه هُنِر مِندی
نه وزارت خانه ای نِگِرانته
نه با دانایان دمخوری
بزرگترین همنشین ات ، همون کدویِ رو ایوانه
یَه دَهِنه گُشادِ هرزه چَنه رُوم که بیشتر نِداری…
بِفَهم پِسِر جان
” خودتان میگین ”
شایعه میکونین.
ملا رُوم که بود باوِرِش میکِرد.
انقدر میانه دل بزرگایِ خالی نکونین.
لغزگو
پ ن : خدا پیغمبری کسی فردا مدعی نشه
از بچگی من معروف ام به
” کل ….. ” و ” مش ……. ” بودم
و استشهاد محفلی جمع کنه.
دیدگاهتان را بنویسید