کد خبر: 2393
تاریخ انتشار: مهر 12, 1400
گروه : دامغان

رسم مدیریت _ فعل مدیریت

رسم مدیریت در گره‌گشایی تعریف دارد ولی فعل مدیریتی بعضاً در پنهان‌کاری و اجحاف مشاهده می‌شود و خطاهای سازمانی تا جایی پیش می‌رود که این روزها در قالب اختلاس‌ها و دزدی‌های سامان‌یافته سر بر عرش می‌کشد.

سید رضا جزء مومنی


انسان، عامل اصلی اجتماع است و جالب آنکه بدون پشتوانه اجتماعی حتی قادر به حل مشکلات شخصی خویش وابسته به تامین نیازمندی‌ها، نیست و اساس تاثیرپذیری انسان و اجتماع از همین آغاز کار شروع می‌شود به شکلی که انسان باید در خدمت جامعه باشد و جامعه نیز تحت هر شرایطی از عامل اجتماع‌ساز خویش یعنی انسان مراقبت کند و در تامین نیازهای او کوشا باشد که بدین شکل افراد باید در قالب سازمان‌های خدمتگزار در خدمت هم باشند.

ساده آنکه خدمتگزار و خدمت‌پذیر هر دو از نوع انسان بوده و در این شکل از یاریگری اجتماعی همه افراد نیازمند به اقشار مختلف هستند و در نوع نیاز، کمترین تفاوتی بین افراد جامعه وجود ندارد لذا کارگزاران برآمده از مردم، همان مردم هستند! که توسط تمامی سازمان‌های خدمتگزار باید حمایت شوند بنابراین همه خادم و مخدوم هم خواهند بود و کمترین منتی بر سر آحاد جامعه نیست.

ساده‌تر آنکه کارگزاران حق ندارند خود را برتر از عوام مردم بدانند بلکه این عموم مردم هستند که به اعتبار رفتار اجتماعی به بعضی‌ها قدرت سازمانی داده‌اند تا نیازهای مردمی مرتفع شود.

اما در دیار ما به رسم منحوس و نفرین شده‌ای، کارگزاران، ولی نعمت تلقی می‌شوند که تمام خطاهای اجتماعی از همین‌جا آغاز می‌شود و مردان و زنان کارمند و اساساً مسئولان خود را تافته بعضا جدابافته در نوع رفتار اجتماعی تلقی می‌کنند که ناخواسته، ظلم تعریف نشده‌ای به عموم مردم روا می‌دارند.

سازمان‌ها بر اساس ردیف‌های حقوقی وابسته به انفال عمومی و یا مالیات و عوارض، حق‌الزحمه کارمندان خود را تامین می‌کنند بنابراین هیچ جایی برای تفاخر افراد سازمانی به عموم مردم وجود ندارد مگر اینکه در رفتار سازمانی به درستی خدمت کنند و فعل انسانیت را شایسته نام انسان صرف نمایند و از اهالی تقوا و دانش باشند و به دلیل گره‌گشایی، مورد اقبال مردم واقع شوند که البته اگر خوب و سلامت هم کار کنند و گره‌گشا باشند؛ تازه اصل ادب سازمانی را رعایت کرده‌اند ولی در اقبال عمومی شایسته تقدیر خواهند بود.

هر سازمان بنا به تعریف کارکردها و اهداف و برنامه‌ها نیازمند شخص ناظر و عامل در ساماندهی‌های اداری و حفظ ارتباطات سازمانی با مردم و دیگر سازمان‌هاست که به عنوان رییس یا مسئول یک نهاد، اداره و یا سازمان، شناسایی و معرفی می‌شود و جالب اینکه این موهبت تقدیمی هم بعضاً، سطح فرد را تا جایی بالا می‌برد که حتی دیدار او با مردم هم آرزو می‌شود و اصالت خطاهای سازمانی تا آنجا پیش می‌رود که بعضی از این افراد با بی‌شرمی، رانت‌ها و حق‌خوری‌ها را نیز از حقوق اصلی خود می‌دانند و کار یک مملکت از اینجا دیگر با کرام‌الکاتبین است و بسیار دیده‌اید و دیده‌ایم که به بهانه شلوغی سازمان‌ها، روسا قابل رویت نیستند و کمتر وقتی بوده در سطح یک مدیران، راحت بتوان با مدیری تماس روی‌درروی داشت.

رسم مدیریت در گره‌گشایی تعریف دارد ولی فعل مدیریتی در پنهان‌کاری و اجحاف مشاهده می‌شود و خطاهای سازمانی بعضاً تا جایی پیش می‌رود که این روزها در قالب اختلاس‌ها و دزدی‌های سامان‌یافته سر بر عرش می‌کشد.

مسئول برآمده از مردم قرار است برای مردم کار کند و دغدغه او باید رفع مشکلات به منظور تامین زمینه‌های آسایش ملی باشد ولی پاسخ بعضی از مسئولین وابسته به تامین و تضمین رفاه خانوادگی و حداکثر حمایت از آشنایان معرفی می‌شود.

سازمان‌ها در ایران به حمایت دولت در قالب وزارت‌خانه‌های نوزده‌گانه تعریف کلی می‌شود و با تخصیص استانداران و فرمانداران، مجموعه ضوابط و قواعد از بالا به پایین، شاکله‌بندی سازمانی شده و مسئولان مربوطه، گمارده می‌شوند تا نیازهای ملی و بومی و منطقه‌ای مردم، سامان گیرد بنابراین بر اساس قانون، همه آمده‌اند تا دستگیر مردم باشند ولی وقتی عموم مردم با اعلام نارضایتی از سازمان‌ها، موضع خود را نمودار می‌سازند پس کجای کار اسیر فتنه و مشکل است؟

قول مسئولین  همیشه وابسته به کلیدواژه شریف و وزین “مردم” تعریف می‌شود و در بوق و کرنای رسانه‌ها شاهدیم که همگان دغدغه پاسخ به مردم را دارند ولی رویت این همه مشکل گویای آن است که مردم در اصالت دغدغه‌ها حضور ندارند که اگر داشتند پس بی‌گمان می‌بایست اتفاق‌های خوب و فقط خوب! در دستگیری از مردم را شاهد باشیم که اصل شاخصه‌های خدمت در تعریف مردم‌داری وابسته به مصادیق اقتصادی نمودار می‌شود به این شکل که جامعه جز یک یا دو دهک برخوردار، همیشه در حال قال و مقال گرسنگی و فقر و فحشا و بیکاری و طلاق و اعتیاد و … است پس جایی از کار می‌لنگد که خود نیازمند درمانی موثر است که در دولت فعلی اقبال به حل مشکلات می‌تواند نویدبخش تامین سلامت در سازمان‌ها باشد که امید می‌رود این روال و روند فسادستیزی دولت سیزدهم تا انتها ادامه داشته باشد و به روال منطقی پایدار در دستگیری از جامعه بدل گردد.

و اما سازمان‌ها و ادارات در رسمی منکر با ارائه گزارش‌های بعضاً نادرست و وعده‌های گاهاً غیرعملی، شکم جامعه را با دروغ و تزویر و وعده سرخرمن سیر می‌کنند که این سیری مجازی، کار دست کاردانان جامعه می‌دهد  که هر چه بدوند به مقصد و مقصود نخواهند رسید.

ادارات در شهرهای کوچک، سرفصل مفصل‌تری در بی‌سامانی‌ها هستند زیرا مسئولین شهرستان‌ها در سه بخش سازمانی وابسته به خود، سازمان و مردم، مدیریت خود را مرور می‌کنند و البته نوع مدیریت، تابع دو بخش اساسی، ظاهر مدیریت و باطن توانایی مدیر در انجام مدیریت است که شایسته توضیحات کامل خواهد بود.

مدیران شهرستانی در وضعیت موجود و البته به شکل فعلی با فرآیندهای مدیریتی که تابع دانش و هوش و سابقه و تجربه است؛ معمولاً در کار مدیریت وارد  نمی‌شوند و بسیاری دیده می‌شود که این رانت‌های قدرت موسمی هستند که مدیران را تابع سلایق خود به خدمت می‌گمارند و تعیین نمایندگان مردم یکی از مهم‌ترین فرآیندهای تعیین مدیران در یک شهرستان است لذا مدیر بومی در یک شهر از همان سوت اول! بازی را به خیلی‌ها بدهکار است و تا پایان خدمت هم تصویری از مردم‌داری را بازی می‌کند و در اصل ماجرا در خدمت کسانی است که او را به خدمت گمارده‌اند و این مدیر به خود و آینده خود اعتنا بیشتری دارد تا به جور مردم کشیدن!!! لذا قدر میز را در بازه خدمت خویش، خوب می‌داند و معمولاً به حفظ آن می‌اندیشد و از نوع نگاه و اندیشه بالادستی! دفاع و صیانت می‌کند و همیشه، سعی بلیغ دارد تا مبادا مسئول بالادستی که موجب ریاست او شده، خدای ناکرده عصبانی شود و …

مدیران شهرستانی، تابعیت فوق‌العاده‌ای از ساختار سازمانی خود به اعتبار مسئول بالادستی در استان و وزارت‌خانه نیز دارند که مطمئناً از توجه به مردم و ولی‌نعمتان! مهم‌تر جلوه می‌کند لذا اهمیت کار و انجام رسالت سازمانی متوجه دستور دیکته شده است و نه حتی مقررات سازمانی و دستورالعمل‌های موجود! بنابراین، مسئول شهرستانی اولاً چشم به حفظ میز دارد و در ادامه خوشحال می‌شود تا با ارتقا سازمانی در ادارات کل وارد شود لذا تلاش مستمر دارد تا بالادستی‌های سازمانی از او راضی باشند و مجموعه‌های استانداری نیز حق‌شناسی می‌کنند و در صورت تکافوی محتوای مدیریتی به شکل خاص از نیروی مدیریتی به شرط آنکه حرف‌گوش‌کن باشد در پست‌های استانی نیز استفاده خواهند کرد.

و اما مدیران شهرستانی با مردم هم سر و سرّی دارند و بعد از دو فقره فوق، سراغ مردم می‌آیند که در این مورد به چند دسته تقسیم می‌شوند به نوعی که اگر رییس مربوطه در بدنه اداره، رشد کرده باشد؛ معمولاً قدرت کارراه‌اندازی دارد و مردم به شکل معمول از او راضی خواهند بود ولی اگر عاریتی و بدون تجربه مفید باشد که با پارتی و پیگیری، میز را به او سپرده‌اند؛ بی‌گمان در تامین رضایت مردم دچار مشکل می‌شود و به جای مدیریت واقعی، بخشی از مدیریت را بازی می‌کند و کارها را روی شانه‌های معاونین و مدیران  اجرایی خود می‌اندازد و از رویارویی با ارباب رجوع و حتی همکاران نیز واهمه دارد و البته این مدیر با گزارش‌های مطلوب، بخشی از نقص مدیریتی را جبران می‌کند و با دروغ و تزویر، خیلی‌ها را راضی نگاه می‌دارد در حالی که روزی پرده برخواهد افتاد و افتضاح مدیریتی مشخص می‌شود البته اگر دست به نامرادی نزند و با اختلاس و ناجوان‌مردی، حق مردم را چپو نکند.

نکته جالب آنکه این مدیران، داعیه مدیریت در روزهای سخت را مطرح می‌کنند و از شب‌بیداری‌های کشنده می‌گویند و معتقدند که خیلی لطف دارند که در چنین وضعیتی! مدیریت یک سازمان را پذیرفته‌اند که البته با حذف احتمالی و تب و لرز دو – سه ماهه آنها، متوجه می‌شویم؛ خیلی هم کار سختی نبوده که هیچ! بلکه وابستگی شدیدی به میز و راز و نیاز عاشقانه با میز داشته‌اند و از آن مهم‌تر، پرده برمی‌افتد و می‌بینیم در زمینه شخصی تا چه اندازه، مال بر مال و اعتبار بر اعتبار افزوده‌اند که قبل از مدیریت، خبری از آنها نبوده و آدم می‌ماند که این همه فرصت صرف شده برای مدیریت!!! کِی ختم به افزوده‌های شخصی در وجاهت علمی و مدارک دانشگاهی و آپارتمان و خودرو و مغازه و باغ و … شده است ؟؟!!

مدیران شهرستانی اگر از خود و سازمان به نفع قانون و مردم بگریزند تازه اصل مدیریت با برچسب مردمی و اسلامی آغاز می‌شود که این نوع مدیریت وفق دیدگاه‌های مقام معظم رهبری باید با عنوان جهادی، ارزشی و انقلابی معرفی شود و مدیر باید صادقانه با مردم سخن بگوید و مردم در تصمیم‌های مدیریتی او شریک و سهیم باشند.

تعداد این مدیران کم است ولی انصافاً در تاریخ ماندگار می‌شوند و نرخ سایر مدیران ناموفق زیاد است که در تاریخ سازمان‌های یک مملکت رسوا خواهند شد.

در ایران تا زمانی که کارمندی، ممرّ درآمد و آب باریکه زندگی تلقی می‌شود به هیچ وجه نمی‌توان انتظار بهبود از شرایط مدیریتی جامعه را حتی در ذهن مرور کرد لذا باید کاری کارستان کرد و با چابک‌سازی حرفه‌ای، نرخ جمعیت پرسنلی را از کمیت به سوی کیفیت پاسخگویی تغییر داد زیرا در کشورهای توسعه یافته، حداقل وقتی اتوماسیون‌های اداری وارد می‌شوند؛ بخشی از نیروی انسانی، تعدیل کیفی می‌شود ولی در کشورهای در حال توسعه با حضور اتوماسیون‌های اداری باز هم نیرو به ادارات تزریق می‌شود و بلای مدیریتی از همین جا نشات دارد.

تعریف کار سازمانی، متاسفانه بنا به نوع سمت و پست سازمانی خواهد بود لذا اگر روزی برای کارمندی به هر دلیل، ارباب رجوع وجود نداشته باشد؛ بیکاری کارمند هم به عنوان کار تلقی می‌شود ولی در کشورهای توسعه یافته، کارمند، بی‌کار در پی گره‌گشایی است و برای خود کار را تعریف می‌کند تا ارباب رجوع به آسایش دست یابد لذا شاهد بودیم که در دوران کرونایی با این حجم از دورکاری که اصلاً منطبق با واقعیت خدمت نبود و کارمندان تقریباً حضور نداشتند؛ اتفاق خاصی در زمینه پاسخگویی به مردم مشاهده نشد و اصطلاحاً آب از آب تکان نخورد!!!

بازنگری در سازمان‌ها به تولیت سازمان اداری و استخدامی کشور و تعیین سرفصل‌های نوین و شرح وظایف جدید و پرهیز از دخالت به اصطلاح مسئولان در تعیین مدیران و پرهیز از سفارش‌پذیری در تخصیص میزهای مدیریتی و اساساً در نظر داشتن خدا و مردم و خدمت صادقانه مرضی رضای الهی، می‌تواند گره مشکلات مدیریتی را حل کند.

در نوشتارهای بعدی به کیفیت مدیریت در موسسات خصوصی هم اشاره خواهد شد اگر عمری به بقا باقی باشد و اگر زمانه را گوش به گفتار …

نکته درخور توجه آنکه این نوشتار نیز بنا به تجارب سازمانی به عنوان مدرس حقوق شهروندی و مکاتبات اداری در ساختارهای سازمانی، قلمی شده و به هیچ وجه کنایه و گوشزدی متوجه فرد خاصی نیست و آنقدر بی‌ریا و از روی واقعیت ذهنی و رفتاری نوشته شده است که به اعتبار صواب در کلام، ثواب این نوشتار را به روح پدرم تقدیم می‌دارم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *