کد خبر: 743
تاریخ انتشار: مرداد 20, 1400
گروه : تلخند

طنز

طنز

چراغی را که ایزد بر فروزد
هر آن کس پف کند
ریشش بسوزد
( بیاد سید مهدوی زاده)

عمو صفر
همینطور که چلمه های انگور رو
بررسی میکرد زیر لب دم گرفته بود ؛

میخاستی داغانوم کنی
بی سر و سامانوم کنی
لُغُزگویی کاروم بود
میخاستی
ویرانوم کنی
…..

گفتم : عمو کبکت خروس میخانه
عمو صفر برگشت سمت من و گفت :
چرا نخوانه !!
چرا نخوانه !!
وقتی خدا جای حق نشسته !؟

وقتی که بقول شاعر
” به یک گردش چرخ نیلوفری
نه نادر به جا ماند و نه نادری ” .

حقیقت اش قند تودلم آب شد.

عمو صفر ادامه داد ؛
یادته ، همشان جمع شدن
امضا زدن
تهدید کردن
حکم گرفتن

که دهن مانه گل بگیرن
چرا از مردم میگین
چرا صدای مردم شدین ؟!

الان کو جن هستن ؟؟؟؟
ما کوجن یم ؟

همچین خدا تاراندشان
که ؛ مسلمان نشنود
کافر نبیند

با خنده گفتم :
انتخابات خوب کرک و پرشانه
به باد داد

عمو صفر چشمهاش رو تنگ کرد و گفت :
“ریشش اش بسوزد ” عمو جان ،
ریش .

باز وم ، خدا رحمشان کِرد که ریشه شان
نسوخت.

بعد غر و لند کنان گفت :
به یکی میگفتن ، دروازه باز
یکی ، خانه عنکبوت
یکی ، ….

بعد چند برگ نیمه خشک رو با غیظ از شاخه
کند و گفت :
خوبتان شد
تا همینِ تان باشه

گفتم : ایشالا
خدا کمکمان کنه ، لیاقت این چراغ رو
داشته باشیم
و این پایگاه خبری
در خدمت به مردم و شهرمان
سربلند باشه

*لغزگو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *