کد خبر: 4583
تاریخ انتشار: دی 8, 1400گروه : ایثار و مقاومت
“از تبار نور”
شرحی کامل بر موهبتی زیبا در تقطیع کتابی بیبدیل در معرفی تفکر و زندگی سردار دلها به نام مکتب سلیمانی اثر حضرت حجتالاسلام و المسلمین دکتر حسن ملکمحمدی
سیدرضا جزء مومنی
امروز شاهد زندگینامه و خاطرات مردی از سلاله نور هستید که روزی به دستان با کفایت مردی از جنس سلیمانی، کتابی معزز به دستم رسید و به گوش دلم آواز داد که محتوای این کتاب را از سوی من بر اهالی دامغان نما که مردان و زنانی نیکسیرت از حوالی تفکر و تامل و تعمق در تعقل چون سردار دلهایند؛ هدیه کن ولی هر گاه دست به برداشت به قصد اختصار زدم؛ دست دلم لرزید و مگر میشد بخشی از او را نادیده گرفت….
زندگیاش از آغاز تا پایان وابسته به شروع و خاتمه نیست او قبل از تولد در والدینی صبور و شکور جاری بوده و از صلب مردان به پای ضمیر زمین، لگد کوفته و بعد از شهادت نیز هیچگاه نمرده و تا همیشه تاریخ چون قصه کربلا و شوکت بی انتهای تاریخ اسلام، ماندگار خواهد بود.
وعده گرده بودم در 40 هفته تمام کتاب را به اختصار واگویه کنم ولی نشد و امروز در نیمه راه به عدد 40 میرسم ولی کلام تا 40 شماره دیگر باقی است که اصلا کلام در باره این مرد خدایی، تمامت ندارد.
او از تبار نور بود و نور به حکم الله نور السموات و الارض تا همیشه که خداست، باقی است. در اولین سالگشت سردار متنی نگاشته بودم که امروز در دومین سال از عروج او همان متن را با کمی ویرایش و آرایش به اهالی کویر امروز تقدیم می دارم و از جناب دکتر حسن ملکمحمدی، نویسنده و مولف این اثر فرزانه ملی به نام نامی سردار دلها، بسیار ممنون و سپاسگزارم که فرصت اختصاصی مطالعه در حوالی سردار را به من موهبت نمود و نیز تشکر ویژه از اهالی کویر امروز دارم که فرصت مطالعه در باره این شخصیت جهانی را به مخاطبان خود هدیه کردهاند.
به هر تقدیر نگارنده قدرت کوتاه کردن بخشی از متون زندگی و خاطرات سردار را نداشت! که زندگی سردار تماما نور مطلق است و در آستانه 9 دی نیز باید اشاره کرد که بصیرت، تنها در گرو مردانگی و عزّت و حُسن تفکر ولایی سردار سلیمانی از نوع ناب و برجسته بصیرت است که به موعد ابلاغ اوامر رهبری، سراپا گوش بود و در غیب و حضور، تفاوتی در رفتار و احترام او به ساحت رهبری وجود نداشت و چه جانانه مزد از جانان گرفت و خدا را به قرب مهمان شد.
یادش تا همیشه جاودان باد
سردار شهید قاسم سلیمانی چون نگینی تابان در دستان سلیمان زمان بود و بیادعا زیست و خاکیسیرت رفت و آرمانی جلوه کرد و جانانه قربنشین کوی دوست شد.
سلیمانی، جمعیتی از تجلی خدا بر ذات خلیفةاللهی انسان است و او مستانه، ترانه ماندن خواند و عاشقانه، سرود سعادت را سر کرد و ملتی را ماتمنشین رجعت خود کرد.
با سلیمانی میتوان به بخشی از تمام بشریت به قاعده ظهور یک مرد ایمان آورد و دل خوش داشت که هنوز هم پیامبران بینشان، معجزه عشق دارند و در سکوت زمانه، صبورند و ستبر و سربلند، بانگ سربلندی به آواز امید از حنجره ایمان برمیآورند.
یک مرد ظهور کرد و یک ملت قد کشید تا قرین با رشادت او رشید باشد و با صلابت او طعم زندگی را بچشد و قصه امید را در گوش زمانه واگویه کند. البته او در جهانی ماندگار شد که فقط برای خدا کوشید و خدای نیز تمام چشمهسار عشق را به نام او جوشید.
از طایفه سیدالشهدا و در صف السابقون کرسی گزید و با رفتنش رنجورمان ساخت؛ ولی به قول مقام معظم رهبر، جز شهادت چه چیزی میتوانست پاسخگوی تمام معرفت او باشد و اساساً خدا را به وعدهگاه جان دیدن، همان اصالت دستیافتن به مرتبت انسان کامل است و سلیمانی تنها به همین کلیدواژه که شهادتش میخوانیم، میتوانست اجر سالها مجاهدت را دریافت کند.
بعد از سلیمانی، صبح آدینه به شاخصههای ظهور نزدیکتر شد و آسمان اندیشه شیعه فراختر گشت و نگاه جهان به ابهت اتحاد بینالمللی جهان اسلام تحت بیرق مهدوی و به علمداری امام خامنهای جانی تازه گرفت.
او یک مرد بود با تمام تعریفی که از مردان باشکوه تاریخ میشناسیم و البته با ضریبی پرپیمان از ولایتپذیری که روح ارادت او را به اصحاب اباعبدالله الحسین(ع) پیوند میداد.
سلیمانی اخلاص را در اعلی درجت وجودی و ظاهری به منصه ظهور رساند و شرط ادب را به ساحت خضوع رحمانی بجای آورد تا عالم در رجعت او زنجره فراق کشد و بیتاب او باشد.
دشمن مثل همیشه اشتباه کرد و چونان خفاشها، قیاس به خویش کردند و گمان بردند که اگر آفتابپرست را بر سینه آفتاب بنشاندند؛ بیقرار خواهد شد؛ ولی نمیدانستند که آفتابپرست از طایفه نور است و نور، جانمایه او لذا سردار دلها از قبیله نور برخاست و در تحقق نور از پای ننشست و عاقبت در نور خفت تا به نور آسمان و زمین سلام ارادت دهد که الله نور السماوات و الارض …
سلیمانی زندگی کرد تا محور رشادت و ایمان باشد و رفت تا محور وحدت و ایثار شود و البته خداییبودن و با خدا معاملهکردن را شرط است که خدا سهم بنده خاص و مقرب را به نیکی ادا میکند و حاج قاسم در گردونه قسمت چه با عزت پرآوازه شد.
جهانی در مرگ ظاهری او مبهوت و اشکریزان شدند و خرد و کلان بر قصه رفتنش پریشانخاطرند؛ دشمن تلاش کرد تا مرگ حاج قاسم را فقط یک بازی پایاپای رزمی در فلسفه مبارزههای جهانی تلقی کند؛ ولی غافل بود که خون حسین(ع)، خون محسن حججی و خون سردار سلیمانی، تابع زمان اقدام نمیکنند و نه اینکه تاریخ را میسازند بلکه تاریخ را در اختیار میگیرند و همه عالم را به نگاه خود بهتزده میکنند.
کاش مرگ باشرافت این مرد که تفسیر و فلسفه وحدت جهانی شده؛ موجب بیداری بعضیها نیز باشد و از اعتماد به دشمن در هر شرایطی پرهیز شود و در هر موعد، همگان بدانند که اصالت نیکی در عیار سلیمانیهاست؛ لذا با بداخلاقی سیاسی، چهره این نور تابناک را خدشهدار نسازیم و اصل خدمت را در عزت سردار بجوییم و گاهی در کلام و مرام او عنایت خاص داشته باشیم که چه عزیز در دو جهان شد و البته در اوج سرداری، بر دار عشق سجده ایمان برد و خود را در پیمانه روزگار، جز سربازی گوش به فرمان ولایت و مرید تمام شهیدان نخواند و عاقبت نیز تاب نیاورد و در قرب خدای متعال، رفیق شهیدان شد.
این روزهای پرالتهاب در داغ سردار شهید و همراهانش در دومین سالگشت شهادت او سپری میشود؛ ولی فراموش نخواهد شد و البته انتقام سخت کماکان در راه خواهد بود و اجنبی و صهیونیسم و سگسیرتان هواخواه استکبار در منطقه، باز هم سیلی خواهند خورد و بیگمان در تدبیر الهی، جز خیر سراغ نداریم و نگاه مرحمت حضرت زینب(س) که قصه «ما رایت الا جمیلا» سرود را از نگاه سردار دلها و مدافع حرم بیبی جانمان زینب کبری(س) وام میستانیم و به جهان اعلام میکنیم که تمام این کرامات که شاهدید از جوشش خون حسین در ظهرگاه داغ دهم محرم 61 هجری برمیآید و ما از نسل عاشورا و آرش، جان در کف برای بارهای متوالی به عاطفه خدایی و احساس متعالی رهبر خویش بیعت میبریم که تا چون لاله، سرخ از خون نشویم و درجای برجای نمانیم.
خون سردار تمام دنیای سیاست و کیاست را با تمام معادلات چند لایه برهم ریخت تا بدانیم که در فلسفه «تعز من تشا» فقط خداست که تمام اندیشه متعالی انسان را به شرط ایمان میپذیرد و در قرب خویش جای میدهد و در این معامله چه اندکند! و در برابر این قاعده چه بسیارند که کورسیرتند و بی بنیاد.
این روزها گاهی سرشک بر دیده دارم که انسان تا کجاست و ما در کجا؟ با دیدن این همه شور که این ملت بر جام حضور زدند؛ عالمی را مست میبینیم و خود را چه اندک که در مسیر بندگی، بندِ کهایم؟! کاش بیدار شویم و بیدار شوند که عزت کامل برای خداست و هر که سر به ارادت خم کند و به مردم عالم خدمت رساند از شراب طاهر عزت الهی خواهد نوشید.
خدایا به خون، سوگند که در جان سردار، سعادت موج میزد و چه زود آسمانی شد و مرگش نیز کانون فتنهها را در هم ریخت و آرد سعادت را تنها او از غربال عشق بیخت. زهی سعادت.
دیدگاهتان را بنویسید