کد خبر: 14103
تاریخ انتشار: تیر 3, 1403

شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام علی حسن‌بیکی

سمنان – ایرنا – علی حسن‌بیکی فرزند باقر و خدیجه، از شهیدان دفاع مقدس دارالمرحمه سمنان است؛ جوانی که با دوستش عهد شهادت بست و هر ۲ به این فیض نائل شدند.

به گزارش ایرنا، شهید علی حسن‌بیکی یکم دی‌ ۱۳۳۹ در دیار صددروازه دامغان دیده به جهان گشود. دوران کودکی علی همراه پدر و دیگر برادرانش محسن، حسین و ابوالفضل به کار کشاورزی و باغ‌داری می‌گذشت. علی و خانواده ۱۱ نفری‌ همه یک‌دل و یک‌زبان و ساده و صمیمی زندگی می‌کردند. آرامش و متانت و ادب علی زبان‌زد اهل محل و همه فامیل بود.

در آغازین روزهای جوانی علی، فعالیت‌های مردم شهر علیه رژیم شاهنشاهی به اوج رسیده بود. او به‌همراه برادران و هزاران جوان مشتاق دیگر برای احیای مجدد اسلام ناب، در تظاهرات شرکت می‌کردند. تحصیلات خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و چون به کار مکانیکی علاقه زیادی داشت، به این حرفه روی آورد و توانست مهارت‌ کسب کند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ به خدمت نظام درآمد. به خدمت مقدس سربازی رفت، اما روحیه علی با گذراندن روزهای تکراری پادگان سازگار نبود. او که روحیه جهادی و تلاشگرش در خانواده شکل گرفته بود، با پیگیری‌های زیاد توانست به جهاد مامور شود. ابتدا به لشکر ۹۲ زرهی در تیپ ۳۰ لشکر و از آنجا به ستاد پشتیبانی مناطق جنگی جهاد سازندگی استان سمنان مستقر در جبهه جنوب اعزام شد و به‌عنوان مکانیک در جبهه حضور یافت.

پس از ورود به جهاد و اعزام به مناطق جنوب و پنجاه‌ویک روز حضور مستمر به‌عنوان راننده لودر در بستان و منطقه رقابیه در ششم فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتح‌المبین درحالی‌که فقط ۶ روز از رستاخیر زمین و طبیعت می‌گذشت، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.

پیکر وی را در گلزار شهدای فردوس‌‏رضای زادگاهش به خاک سپردند. برادرش محسن نیز به فیض عظیم شهادت نائل شد.

رفاقتی که از ابتدا بوی شهادت می داد

محمد برادر شهید علی حسن‌بیکی می‌گوید: شب‌هایی که علی و دوستش آقای خطیب‌زاده، در سکوت و خلوت، ساعت‌ها گفت‌وگو می‌کردند، من نوجوانی بیش نبودم. به تازگی خداوند، توانایی برداشتن فانوس کم نور آگاهی را به من عطا کرده بود. از صحبت‌هایشان می‌شد افسوس از گذشته‌شان را فهمید که چه راحت و جاهلانه، لحظه‌هایشان را از دست داده بودند و خیلی دیر توانسته بودند راهشان را بشناسند و هم می‌شد نشانه‌هایی از گفتار ائمه و معصومین(ع) را که تنها الگویشان بودند، پیدا کرد. در نهایت، بوی عطر شهادت، در آخرین کلمات گفت‌وگویشان که عهدی شد بین آن‌ها و تنها شاهد این عهد و پیمان من بودم و البته خدای بزرگ.

در آیین تشییع علی، تنها فردی که معنای گریه‌های آقای خطیب‌زاده را می‌فهمید، من بودم. او برای دوری و جاماندگی از علی می‌گریست. شاید معنای هر قطره اشک او فریادی بود که: «علی! آن عهد را فراموش نکن.» طولی نکشید که شهادت آقای خطیب‌زاده نیز در شهر اعلام شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *